!shadow

روزی من هم خاطره می شوم...پس مرا به خاطره نه!به خاطر بسپار...

!shadow

روزی من هم خاطره می شوم...پس مرا به خاطره نه!به خاطر بسپار...

برای من


دوستت دارم هایت را به کسی نگو

نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .


 

ماهی

حتی ماهیگیر هم دلش سوخت 

           به حال آن ماهی که از سر تنهایی 

                                    قلاب را رها نمی کرد...

حسرت دیدار تو

دیشب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم 

چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم 

همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود 

همه در دفتر من حسرت دیدار تو بود...

ساحل

در پیاله ای  

به رنگ چشمان تو 

غرق خواهم شد 

فردا 

در ساحل پیاله ی خواب 

ریشه خواهم داد 

تو خواهم بود...(کیکاووس یاکیده)

نیبل

انگار همین دیروز بود...اما نه...اول پاییز بود 

روزی که تو باغمون قدم میزدم و با اهنگه نابرده رنج تو دنیای خودم و خودش بودم... 

و صدای ناله شنیدم 

غروب بود 

علاوه بر اون ناله،صدای زوزه ی گرگا و شغالا هم شنیده میشد 

جلو تر رفتم 

دیدم زیر هیزمایی که بابابزرگم برای بخاری هیزمی جمع کرده 

ی جثه ی کوچولوی سفیده 

بغلش کردم 

یه توله ی کوچولو بود 

ادامه مطلب ...